-
روشنایی نامحدود
1391/02/31 03:09
احمدرضا احمدی تولدش مبارک... بارها خواستم چیز یدر ستایشش بنویسم اما هنوز انگار نمی توانم...
-
آرامش
1391/02/24 14:34
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 حمام آدم را به آرامش دعوت می کند بر خلاف تفکر عرف که حمام را میعادگاه نظافت می داند ... گاهی کسی به حمام می رود و تمیز که می شود احساس آرامش می کند. گاهی کسی را به حمام می برند و رگهایش را می برند و آرامش ابدی در برش می گیرد.
-
خیابان یکطرفه
1391/02/23 00:19
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 برای چندمین بار است که در خیابان یکطرفه ی والتر بنیامین قدم می زنم و برای چندمین بار است که هی تازگی هایی می بینم در این خیابان که بارهای پیش به چشمم نخورده بود. این تنها خیابانی ست که می شود یکهو از هر کوچه ای...
-
انفرادی
1391/02/14 02:04
اصلا فکر نکرده بودم تا به حال که انفرادی می تواند شبیه دستشویی باشد، که ناگهانی باشد. آدم به دستشویی می رود و فکر می کند ولی اصلا فکر نکرده بودم انفرادی شبیه دستشویی ست. آنهم بی آنکه کسی تو را بیندازد به انفرادی بی آنکه تو بدانی محکومی. یادم باشد از این به بعد نه برای زنگ زدن به زورو یا نجات دهنده ای دیگر بلکه برای...
-
فراموشی
1391/02/12 04:39
فراموشی، بسته ی سیگاری ست که عوضش کرده ای. آخرین نخ سیگاری ست که مانده ته جیب یک مرده. فراموشی آخرین پک است.
-
الان
1391/02/08 14:33
نه صد سال پیش است که بگویم من دیگر باروت نم کشیده ام؛ نه صد سال بعد که بگویم آنقدر سریع رفته ام که نرفته ام. الان است و فتیله ی دلم پریده. الان است و آنقدر نرفته ام توی همین چند روز که انگار چند سال رفته ام.
-
ک ل م ه
1391/01/31 13:47
به مقدار زیادی کلمه نیاز دارم. کلمه برای حرف. کلمه برای رفتن. کلمه برای دوست داشتن. کلمه برای نفرت. کلمه برای تحلیل. کلمه برای تاخیر. کلمه برای تفاوت. کلمه برای تجاوز. کلمه برای نفوذ. کلمه برای تمام کردن. کلمه برای خندیدن. کلمه برای گریستن. کلمه برای خریدن. کلمه برای درد گرفتن. کلمه برای سکوت.
-
له شدن هم سرنوشت تلخ ته سیگارهاست
1390/09/17 05:54
دنیا با من سر بازی دارد یا من با دنیا فرق چندانی نمی کند. فقط همین می ماند که گاهی نصفه شبی آتشم می زند و تا صبح دود می شوم. این روزها دنیا را برعکس میگذارم توی پاکت سیگارم که حواسم به تنها سیگار سر و ته این بسته باشد که هیچوقت خودم نکشمش و تمام نشود. شاید توی تعارف به کسی دستی آن را بردارد و دودش کند.
-
...
1390/09/15 15:15
باران می آید از ابرهای سیاه سر. باران خون. عاشقان بی چتر و کلاه سرشکسته و سربلند در این هنگامه ایستادند...
-
مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده
1390/09/14 19:13
مدام تلخ است. مدام تلخ. هنوز به خانه نرسیده ام خبر دار می شوم که غلامرضا بروسان و الهام اسلامی همسرش و دختر کوچکشان در یک تصادف به آسمان ها رفتند. فکر می کنم چه شب با شکوهی که هیچ دری از درهای آسمان بسته نیست... فکر میکنم دنیا چقدر بی وفاست. چقدر از میان کلمات و خیال بروسان گذشته بودیم شبها تا صبح بگوئیم "دوستت...
-
خانه
1390/09/10 05:23
توی " آینه ی جان " دکتر آرش نراقی که چند مقاله در مورد زندگی و شعر و منش مولاناست، می خواندم که غریب بوده و مولف برای اینکه مفهوم غربت را برساند اول مفهوم خانه را شرح داده بود. خلاصه این بود که خانه جایی ست که آرامش آنجاست و آرامش جایی ست که آدم از نگاه های نا امن از حرفهای نا امن از قضاوت های دیگران در مورد...
-
...اندک جایی برای زیستن برای مردن و گریز از شهر...
1390/08/17 02:36
یک بغل کافه و هزار قهوه بی قراری.
-
... آی دوست آی دوست، چهره ی آشنایت پیدا نیست
1390/08/12 12:08
دست های سرماخورده ی پائیز، ترس آلوده شدن به یک بیماری مبهم...
-
وقتی...
1390/08/07 01:41
وقتی دارم اینها را می نویسم از بیمارستان کامکار بدم می آید. وقتی دارم اینها را می نویسم از بخش عفونی بدم می آید. وقتی دارم اینها را می نویسم از سرفه بدم می آید. مریضهایی که انگار کلاس اول بیماری اند همگی لباس فرم یکدست دارند توی کلاس های یک نفره دو نفره سه نفره ی خودشان قرص و سرم مشق می کنند. مریضهایی که تنهایی اگر...
-
فیلسوف کوچک من
1390/07/27 17:30
تو از تصورات زیبای من هم شیرین تری...
-
[ بدون عنوان ]
1390/07/25 01:38
هه... زهی خیال باطل. فکر بیخود و با خودت هم مال خودت. یک گوشه هم می شود دنیا را تمام کرد. تمام. بنشین و بخوان و نگاه کن و تمام. تمام می شود. تمام.
-
خبر داری؟
1390/07/14 10:49
زهراسادات رو به روم نشسته میگه: خبر داری؟ میگم: نه. میگه: این بالشه خبر داره؟ میگم نه. میگه: مامان جون خبر داره؟ میگم نه. میگه: مامانی خبر داره؟ میگم نه. میگه: باباجون خبر داره؟ می گم نه. میگه: کمد* خبر داره؟ می گم نه. میگه و میگه و میگه و من میگم نه. نه. نه... یه دفعه خواهرم خسته میشه از این همه سؤال و میگه: این همه...
-
لحظه ها
1390/07/11 23:50
بیایید با هم گوش کنیم: لحظه ها ــ حامد نیک پی کاش یه ام پی تری پپلیر داشتم می بردم با خودم... به جای من وقتی نیستم گوش کنید
-
تو که چشمات خیلی قشنگه...
1390/07/11 19:17
دختره با دستاش بابا بزرگشو دید. با دستاش ملافه های سفید بیمارستانو دید. یه جا نشست دور از چشم همه. هی داشت ملافه ها رو می خوند. دختره با دستاش دنیا رو می خوند. من هیچی نمی دیدم. همه جا تاریک بود.
-
خشک شدیم
1390/07/10 21:33
سرفه ی ملحفه، پائیز بیمارستان، عفونت گل گل عفونت، بیمارستان پائیز، ملحفه ی سرفه Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 رجوع شود به دو سه پست قبل. حال و روزم توی گلوی یاسمین لوی گیر کرده. یک چیز که لوی نخوانده. نتوانسته بخواندم... تنها صداست که می ماند و من خفه خونم... رجوع شوم.
-
داریم می سوزیم...
1390/07/10 06:23
این نفسای سوخته رو فقط باید پک زد. بوی تاریکی میاد. بابا یه گوشه درد قلبشو میگیره تو دستش که ما نفهمیم مامان یه گوشه. آبجی یه گوشه زری و گرفته تو بغلش که فقط اونه که توی آسمون تاریک خونه ش سو سو می زنه. آبجی یه گوشه دردشو به هیچکی نمیگه. آبجی یه گوشه گریه میکنه. نفسام دارن می سوزن... نفسای من...
-
خفه شدم لب جوب...
1390/05/26 02:36
توی یکی از همین حرفاشون جا موندم. نمی تونستم نفس بکشم. گفتم بذارید یه کم گریه کنم و رفته بودم. دویده بودم تا لب جوب. فکر کرده بودم وقتی تو آب روون صورتمو ببینم اشکم درمیاد و خفه نمیشم. دویده بودم برگشته بودم. پریشون تر از وقتی دویده بودم رفته بودم. منو تو یکی از همون شیارا جا گذاشته بودن. خاکا رو صورتم نشسته بود. می...
-
اشک من بر گونه ی تو...
1390/05/25 12:30
شک ندارم؛ اشک ندارم. شک ندارم تو جای من اشک ریختی. خسته وخفه. شاید به این خاطر همراه می شوم با صداای yasmin levy. صدای ناله و فریاد تا گلو آمده . یکی از آهنگهایش را گوش کنیم با هم: Alegria
-
عاشق کی بود او که بار ملامت نکشد...
1390/05/24 02:52
...شغاف پرده ی درونی ست از پرده های دل و دل از پنج پرده است: اوّل صدر است مستقر عهد اسلام. دوم قلب است محل نور ایمان. سوم فؤاد است موضع نظر حق. چهارم سرّ است مستودع 1 گنج اخلاص. پنجم شغاف است محطّ رحل عشق 2 . زلیخا را عشق یوسف به شغاف رسیده بود.... کشف الاسرار و عدة الابرار _ تفسیر عارفانه ی قرآن منصوب به خواجه...
-
بخور بخور...
1390/05/22 09:07
رمضان که می شود غم نان کودکی را می خورم که سر چهارراه قرآن می فروشد. رمضان بخور بخور است...
-
[ بدون عنوان ]
1390/05/22 08:58
در چهره ام انگار ارگی فرو ریخته است...
-
دارالمجانین است دیوان تو ای شمس...
1390/05/21 06:49
من در سماع توام ای شمس، در سمع و سماع تو، در دید و پدید تو، در شور مرید تو... من مستم و دیوانه... شمس من... تب ریز من... ...خورشید یک ارجاع بیرونی ست مگر شمس شود تا از درون بتابد __ احمد بیروانوند. ...اینگونه که می می ریزی با چشمت فتنه بر می انگیزی بامن آری با من چه می کنی ای شمس شمس تبریزی...___احمد بیرانوند
-
خاموش و خاک خورده
1390/05/18 06:56
دوست دارم هزارها خط در رابطه با این عکس بنویسم ولی ناگفته می گذرم بگذار خود عکس حرف بزند. قاب خاموش تلویزیونی در باغچه ی خانه ی متروک پدربزرگم/ روستای قصر_ بم/ بهار 1390
-
من طلب اندر طلب اندر طلبم...
1390/05/17 07:33
بسم اللهِ طلب کل یومٍ طلب کل ارضٍ طلب شعر در طلب رقاصه در طلب من طلب اندر طلب اندر طلبم درخت ها به موازات من می دوند بالا من به موازات درخت ها می دوم بالا من عمود اندر عمود اندر عمودم بر عمودم که قرآنم این می خوانم و آن می خوانم "هَل مَن" می شوم بایزید در من می دود من در مولانا در مولانا در مولانا هی کژ می...
-
کفر خنده ات سکه ی توحیدم...
1390/05/15 05:55
آهسته بیا تند بیا پیوسته بیا که در آمدنت شکل "عاشقت شده ام" شده ام من هی در شدنم کِل کِل کِل کِل می زنم که از آمدنت عروس می ریزد که از آمدنت عروس می میرد امشب با منی فردا شب با منی بغداد کم آورده ام که هزار و یک شب به پایت بنشینم خواب تو دیده بودم که عزیز منی در پس این گاو و آن گاو چه حکایتی که می ترسم یوسف...