تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

غم دل چند توان خورد که ایام نماند

آمدم دو سه تا کتاب پیدا کنم. چند خط پیدا کردم. چند خطِ خودم. پیام- نوشته. یکهو دلم یک طوری که در گذشته می شد، شد. شد پُر. از یاد روزهای نه آنقدر دور که مات باشند و نه آنقدر نزدیک که لمس. یاد آدم هاش. و آدم و آدمش. و مَن و مَنش. بی هوا افتادم میان این همه یاد. پر شدم و فقط می دانم این یادها عزیزند که هستند.