تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

روشنایی نامحدود


احمدرضا احمدی


تولدش مبارک...
بارها خواستم چیز یدر ستایشش بنویسم اما هنوز انگار نمی توانم...


آرامش


حمام آدم را به آرامش دعوت می کند بر خلاف تفکر عرف که حمام را میعادگاه نظافت می داند...

گاهی کسی به حمام می رود و تمیز که می شود احساس آرامش می کند. گاهی کسی را به حمام می برند و رگهایش را می برند و آرامش ابدی در برش می گیرد.

خیابان یکطرفه

 
برای چندمین بار است که در خیابان یکطرفه ی والتر بنیامین قدم می زنم و برای چندمین بار است که هی تازگی هایی می بینم در این خیابان که بارهای پیش به چشمم نخورده بود. این تنها خیابانی ست که می شود یکهو از هر کوچه ای که خواستی سر در بیاوری بدون اینکه طول خیابان را تا آن کوچه گز کرده باشی. تنها خیابانی ست که یادت می دهد چطور تنهایی می شود قدم زد و لذت برد. تنها خیابانی ست که هم می شود تنهایی پیمودش هم می شود با هزاران نفر دیگر هم قدم شد.
از بنیامین ممنونم که نوشت. این روزها توی اتاقم نشسته ام و در خیابان یکطرفه اش قدم می زنم.

 

 

انفرادی


اصلا فکر نکرده بودم تا به حال که انفرادی می تواند شبیه دستشویی باشد، که ناگهانی باشد. آدم به دستشویی می رود و فکر می کند ولی اصلا فکر نکرده بودم انفرادی شبیه دستشویی ست. آنهم بی آنکه کسی تو را بیندازد به انفرادی بی آنکه تو بدانی محکومی. یادم باشد از این به بعد نه برای زنگ زدن به زورو یا نجات دهنده ای دیگر بلکه برای استفاده ی بهینه از اوقات تلفن همراهم را به انفرادی ببرم.

فراموشی


فراموشی، بسته ی سیگاری ست که عوضش کرده ای. آخرین نخ سیگاری ست که مانده ته جیب یک مرده. فراموشی آخرین پک است.

الان


نه صد سال پیش است که بگویم من دیگر باروت نم کشیده ام؛ نه صد سال بعد که بگویم آنقدر سریع رفته ام که نرفته ام. الان است و فتیله ی دلم پریده. الان است و آنقدر نرفته ام توی همین چند روز که انگار چند سال رفته ام.