ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
در احوالات کودکی ما چیزهایی ثبت شده که بیا و ببین. و ما آنقدر آزادانه و بی قید همه چیز را می پذیرفتیم که حتی گاهی تا پایان عمر لحظه ای در محاسبات آن چیزها شک نمی کردیم. از جمله باید یادآور شعری باشم که محاسبات آن تعیین کننده ی گرگ( در گرگم به هوا) و کسی که چشم می گذاشت( در قایم باشک) و دیگر از این دست بود:
ده، بیست، سه پونزده!
هزار و شصت و شونزده!
هر کی میگه شونزده نیست
هیفده هیجده نوزده بیست!
ای حرفهای نگفته ی من به تو. ای حرفهای نگفته ی تو به من. ای حقیقت خستگی، تلاش نان. ای ساعت بعد از ظهر؛ استکان چایِ خسته ی پریشان توی نعلبکی. ای برج نشین اجاره بر ماه.
سوگند می خورم به نامت که پاک بی صدا که تنها که بی شهوت زیستن زیسته ای.
سوگند به تمام پول های توجیبی. به اجازه ی بازی. به پارک.
به همه ی کتابهایی که از قفسه ها جمع کردی و توی کارتن ها به خاک سپردی تا نان و اجاره بیاوری.
تو دوستت دارم ترین نگفته ی منی ای پدر! ای بابا! بابای طفلکی.