تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات


در احوالات کودکی ما چیزهایی ثبت شده که بیا و ببین. و ما آنقدر آزادانه و بی قید همه چیز را می پذیرفتیم که حتی گاهی تا پایان عمر لحظه ای در محاسبات آن چیزها شک نمی کردیم. از جمله باید یادآور شعری باشم که محاسبات آن تعیین کننده ی گرگ( در گرگم به هوا) و کسی که چشم می گذاشت( در قایم باشک) و دیگر از این دست بود:

ده، بیست، سه پونزده!
هزار و شصت و شونزده!
هر کی میگه شونزده نیست
هیفده هیجده نوزده بیست!


کلی میشه در مورد محاسبات شعر تحلیل نوشت...
سراینده شم خیلی آدم باحالی بوده هر کی میشناسه از طرف من روحشو شاد کنه.


نظرات 14 + ارسال نظر
رامک 1391/03/29 ساعت 17:50 http://letterbox.blogfa.com



چه دوران خوبی بود!

مهتاب 1391/03/30 ساعت 10:06

حتی یادآوریشم لذت بخشه...

این هم از عجایب نوشتنه که میتونه تو یه روز معمولی به جایی ببردت که فک کنی اونقدرها هم زندانی این لحظه ها نیستی...(ملهم از یه متنه امیدوارکننده ی معمولی)

اصلن آدم اکثر وقتا یا با یه حس نوستالوژیک رفته به گذشته یا با یه امید رفته به آینده... کمتر تو حال زندگی می کنه...

گنجشکهای پاییز 1391/03/30 ساعت 22:08

ببینم این همون شعریه که در ادامش خاله پیرزن میره اینگیلیس و خودنویس میخره؟!

آره... من یادم نبود...میشه بقیه شو کامل بنویسید...

سلام
فک کنم یه نسخه ی دیگه ی این شعر به این صورته!:
ده، بیست، سه پونزده!
هزار و شصت و شونزده!
هر کی میگه شونزده نیست
خاله پیره زن خونه نیست
رف ته این گی لیس
ب رات بی یاره خود ن ویس
باید آهنگش و رعایت کنید!

تغییر ریتم و آهنگ هم به صورت حرفه ای از خصوصیات این شعراست...
ممنون...

سعید ایلخانی زاده 1391/04/01 ساعت 15:17

اینجا بین علما اختلافه!
هر کی میگف شونزه نیست خاله پیره زن خونه نبود و باقی ماجراها ...
من ارتباطی با این یکی شعر برقرار نمی کردم:
آن مان نباران
تو تو اسکاچی
آنی مانی کراچی!
فک کنم سه گانی باشه!

من اینجوری می خوندم:
آن مان نوارا( اشاره به نوارای ترانه اون وقع داشته معنی مصرع چیزی در این حدوده: آن نوارها مال مان )
تو تو اسکاچی هم چند خوانش داره که از چند معنی بودن کلماته. مثلا توتو یعنی پرنده به زبان خردسالی و اسکاچ استعاره از زبری پر و مو ایناش داره(مثلا رضا شرافت) یعنی پرنده ای با پرهای زبر
در خوانشی به این نتیجه میشه رسید:
از آن ماست آن نوارهای ترانه
پرنده ی زبر
که به کراچی می روی ( کراچی از شهرهای پاکستانه و اگه دوستان هم سن و سال من یادشون باشه نوارهای اورجینال ترانه های اون موقع از در پاکستان تولید میشد و به ایران قاچاقی وارد میشد)
صلوات

هادی 1391/04/01 ساعت 21:31

خاله پیرزن خونه نیست
رفته انگلیس
بخره خود نویس
خود نویسش گرونه
دونه ای یه قرونههههههههههه!

اینهم شاهدی برای این موضوع که وضع تورم اقتصادی اون موقع خیلی خوب بوده و یه قرون گرون محسوب میشده...

سلام
خیلی اتفاقی وبلاگتون رو دیدم
من و یادتونه؟ دختر پرتقالی
دوباره می نویسم.. از کارهایی که پیش از مرگ باید انجام داد .... گاهی هم از افکارم
ما آخرش نمی گفتیم هیفده هیجده نوزده بیست
اینجوری می خوندیم
ده، بیست، سه پونزده!
هزار و شصت و شونزده!
هر کی میگه شونزده نیست
خاله پیرزن خونه نیست
رفته انگلیس
تا بخره خودنویس
خودنویسش گرونه
دونه ای یه قرونه
هاها هیچوقت بهش فکر نکرده بودم
جالبه این ترکیب انگلیس و خودنویس و یه قرون و گرون

سلام
آره من خیلی وقتا سر میزنم وبلاگتون و هنوز می خونمش...
چند باری هم کامنت گذاشتم براتون

انگلیس هم از کشورای استعمار گره که اینجا در این شعر نشون میده که قلم رو استعمار کرده و نویسنده ای مثل خاله پیرزن مجبوره برای به دست آوردن قلمش رنج راه رو به جان بخره و به انگلیس بره...

قلمتون مستدام

یه چیزای دیگه ای هم بود مث این :
هرکی تک بیاره اون گرگ می شه !
خب آخه گرگا تکن دیگه !

آره... مفصله این بابی که باز کردم... در حال تحقیقم در موردش

اینج میهش فهمید که گرگا آدمن تا وقتی تک نیفتادن...

عاطفه حیدری 1391/04/03 ساعت 16:59

ولی من یادمه که میگفتیم:

خودنویسش گرونه
قیمت زعفرونه..

گذشت،میگذره..

ما به ورژن یکم قدیمی ترش اشاره کردیم... این هم که شما گفتید جالبه و ورژن جدیدتری از اونه که نشون میده در سال های بعد واقعا تورم رشد کرد و خودنویس هم گام با زعفرون اومد بالا...

تو وبلاگ شعرام یه سپید گذاشتم اگه حوصله داشتین نقد کنین برام...

خوشرو 1391/04/04 ساعت 15:20

تو روحش شادی.
روابط ریاضی پیچیده ایه بین این اعداد.به نظرم ما آدم بزرگا از پس تحلیلش بر نمیایم.
یه ذهن خلاق بدون محدودیت کودکانه لازم داره که چند سالی هست رهاش کردیم.
یادمه که بازنده همیشگی این بازی های دویدنی بودم و برنده همیشگی قایم باشک.یادمه دوبار تو قایم باشک انقد قایم شدم که خودمم پیدام نکردم.یعنی رسما گم شدم.
هییییییی.
ممنون که بردیمون به اون روزا.

حسن پس بیا بریم گرگم به هوا که همش ببازی...
بعدشم قایم موشک ... میگیم شعید چشم بذاره ما قایم شیم... ولی قایم شیما...
خواهش می کنم حسن جون ... ارادت...

گنجشکهای پاییز 1391/04/04 ساعت 21:14

این پست شما از پست های محبوب منه

مطمئنن محبوبیتش بهخاطر نگاهش به کودکی و البته نگاه مهربان شماست...
ممنون...

سنجاب 1391/04/05 ساعت 02:31

هه...بچه که بودم بیخود و بیجهت فکر میکردم این شعر مال بچه لوساست!من ده بیس سی چل...رو ترجیح میدادم..!

منم کلا در بچگی سراغ شعر و معر نرفتم چون همین اعتقادو داشتم...
ولی نباید می داشتم... دست خودمم نبوده... بچه گی رهاییه... کی به دنیای بی قید و بی نهایت ما محدودیت تزریق کرده بود...

سعید ایلخانی زاده 1391/04/07 ساعت 15:37

سعید کور هس ولی دیگه نه اینقد...

دیدی کوری ندیدی اسمتو شعید نوشتم!
شما چشم مایی کی گفت کوری..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد