تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

من اسرافم...


من اسرافم
به تنازع تنهایی
لاشه ای شب مانده
بی شغالی که بیابدش

من هیچ نگفتم ...


من هیچ نگفتم
به جای خودم که تنها جایم بود
در تحریر بیداد
ابرها مسئله بودند و
آدمها
خیال می کردند
و حرف می بافتند
من اما می دانم
کاتبی ست
صدا را می نویسد
به خط
و خطی که نمی دانم.