تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات


داشتم نوشته های سال گذشته را می خواندم. مخصوصن نظرات را. واقعا انسان می تواند بی مخاطب نفس بکشد؟
دلبستگی ام به تاملات و تحملات بیش از پیش شد. 

پَر


کلاغ پر است. همه انگشت اشاره شان را می آورند وسط و بعد مثلا اگر بگویی کلاغ همه دستشان را می آورند بالا که پر. به جز عده ای که یا عقلشان معیوب است یا حواسشان نیست. یا اگر بگویی شیر همه دستشان پائین می ماند که شیر که پر ندارد و الخ. به جز همان هایی که گفتم. 
خلاصه بازی گاهی طوری می شود که نام جانوری پیش می آید که ناشناخته است. نه از پرندگان است و نه از جهندگان و نه از پستانداران و نه خزندگان و نه نرم تنان و نه سخت تنان و... . آنگاه ملت هاج و واج می مانند که پر یا نه پر؟! و بالاخره عده ای که فکر می کنند بازی عوض شده است دستشان را بالا نمی آورند و عده ای که که نمی توانند به این موجود ناشناخته اطمینان کنند که پر دارد یا ندارد دستشان را می برند بالا. آخر سر هم معلوم می شود که اصلن این جانور تا همه را پرپر نکند قصد پریدن ندارد که ندارد. و ملت هر چه انگشت هم بزنند و دستشان را بیاورند بالا که بابا پر، طرف همه ی آن انگشتها را حواله ی جایی می کند و به ریششان می خندد. بازی تبدیل به دعوا می شود و عده ای می گویند اگر اینطور باشد بازی را ترک می کنند و عده ای هم نه. بعد از سالی و شاید هم چهار سالی ملت بخاطر اینکه به بازی معمولی شان برگردند و دیگر حوصله ی دعوا ندارند دوباره انگشتهایشان را می آورند وسط گود چون دیگر احتمال می دهند جانور بخواهد نخواهد پَر است. خلاصه ملت بازی می کنند و از پر درآوردن آن جانور خوشحال و شاد به زندگی بر می گردند.