ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
اصلا فکر نکرده بودم تا به حال که انفرادی می تواند شبیه دستشویی باشد، که ناگهانی باشد. آدم به دستشویی می رود و فکر می کند ولی اصلا فکر نکرده بودم انفرادی شبیه دستشویی ست. آنهم بی آنکه کسی تو را بیندازد به انفرادی بی آنکه تو بدانی محکومی. یادم باشد از این به بعد نه برای زنگ زدن به زورو یا نجات دهنده ای دیگر بلکه برای استفاده ی بهینه از اوقات تلفن همراهم را به انفرادی ببرم.
حسابی آب و روغنت رو یکی گردی! این قدر تخته گاز نرو خوب. بیا این تعمیرگاه!!
http://purpirar.blogsky.com/
احساس بکارت دارد روحم را می خورد..دارد می لرزد نگاهم از این معامله.سیاهچاله یی در من دارد می مکد زندگیم را.لب هایم را به تاراج بردند.دلم درد درد درد می کند.سرم گیج گیج گیج می رود.دلم می خواد داد داد داد بزنم.اختلال حواس پیدا کرده ام..می خواهمش ولی رفت رفت رفت.دزدیدنش دزدیدنش..بوی باتوم گرفته ام پسر
آدمی که زندگی اش انفرادیه! و تنهایی کل زندگیشه چه تو انفرادی باشه چه تو دستشویی فرقی نداره! نه نیاز به تلفن همراه هست و نه زورو و یا نجات دهنده!
نجات دهنده مرده است!
اینقدر جا کم باشد
اینقدر جلوی چشم باشی
اینقدر...
خسته ام پسر.خسته از نشستن های بی دلیل.تکیه بر دیوار شکسته ی ذهن مالیخولیایی.زودرنجی پنهان پشت مردانگی.گریه های مانده از کودکی.جوانی نشسته به پیری.نشستن های فلج. خسته ام از موریانه های قلبم.از دودهای مانده در گلو.از بستر زخمی ام.از طاعون سیاه روحم.از کرم های لولیده در مغزم.از بستر سردتر از قبرم.لهیدگی های استخوانم.بندبند ترک خورده ام.احساسات نم کشیده ام.وصله های روحم.از این فکر های بد خیم.
انگشت های من برای گرفتن دست های تو به دنیا نیامده اند.آمده اند برای نوشتن تکه ای بد خیم در میان عصب هایم.تکیه بر من مکن که تقدیر شانه هایم کشیدن درد است. نگاه من زخمی است بانو.من زاده ی شراب و شهوت نیستم.من قامتی نحیفم برای کشیدن.
دوستانم میخواهند مرا بر سر عقل بیاورند
که از عشق فریاد نزنم
که نام تو را آهسته هجا کنم
دوستان من !
گوش کنید !
حریق سر تا پای مرا گرفته است،
شما حرف از تسلی میزنید.
من این حریق را باید تا قبرستان ببرم
دوستان من !
دعا کنید دوباره متولد شوم ...
احمدرضا احمدی
آهــــــــــــااااااااااان
باز داره جون میگیره اینجا
ضعیف نیا داداشم
زیااااد باش :)
یکبار نشستم و با حساب سر انگشتی حساب کردم مدت زمان زیادی که در دستشویی گذراندهام در طول عمرم تا به حال. اما بعد حس کردم بزرگ ترین فکرها شاید بزرگترین آدم کشیها یا حتا صرف نظر از آدمکشیها در همین انفرادیهای با امکاناتی با توجه به نیازهای نخستین انسانی پدید آمدهاند.
زی پس از این انفرادیها اندکی بر وجدانش افزوده میشود!!
گاهی که میام اینجا.انگار کسی دردهایم را می دانسته.مواظب خودت باش