تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

کفر خنده ات سکه ی توحیدم...


آهسته بیا

تند بیا

پیوسته بیا

که در آمدنت

شکل "عاشقت شده ام"

                                شده ام
من هی در شدنم

کِل کِل کِل

             کِل می زنم

که از آمدنت عروس می ریزد

که از آمدنت عروس می میرد

امشب با منی

فردا شب با منی

بغداد کم آورده ام

که هزار و یک شب به پایت بنشینم

خواب تو دیده بودم

که عزیز منی

در پس این گاو و آن گاو چه حکایتی

که می ترسم یوسف کم بیاورم

خدا نکند که بخندی

دل بیچاره کور شد از گریه دوری

آهسته بیا

یک لب چادر به دندان بگز

یک سمت سینه از چادر برون

یک دست زنبیل نان

خدا نکند که بخندی

که چادر از دهنت بیفتد

بوسه را باید بوسید

تا داغ است

قبل از آنکه از دهان بیفتد

تو پرده بر انداز

من عصمت یوسف کم آورده ام

تو زلیخای زیاده بیاور

گور پدر پیرهن

از هر سمتی که درید

من کور شده ام از دیدن تو

آهسته بیا

از غار برون بزن

یک دست زنبیل نان

یک گوشه ی چادر به دهن بگز

که سیصد سال هم نخواب

وگرنه سگ می شوم

خدا نکند که بخندی

که کفر خنده ات

سکه ی توحید هزاره ی پیش است

تلمیخا هیچ کاره است

من هم از خواب بر نمی خیزم

اگر تو هر شب

به خواب بیایی. 


احمد بیروانوند _ از مجموعه ی اشراق در بی شمسی

نظرات 15 + ارسال نظر
بهاره پاک نژاد 1390/05/15 ساعت 07:06

لذت بردم...
عالی بود

من هم لذت بردم
عالی بود
کلااین اشراق در بی شمسی رو دوست دارم

آینه ها... 1390/05/15 ساعت 13:45

چیزی ازش نفهمیدم ولی لذت بردم...کلا این روز ها عادت کرده ام چیزی نفهمم فقط لذت ببرم

حالا این شع رو هر شعر دیگه رو بذاریم کنار...
اما در مورد خیل یچیزا آدم هر چی بیشت رمی فهمه بیشتر بدش میاد ازش... د رمورد خیلی چیزها هم برعکس... بعضی چیزا همینجوری تو ندونستنا در اوجن... در کل در دانستن و ندانستن در اوج باشید ...

سلام خوبی.اززبان یکدست شعرلذت بردم مثل خودت.
فقط احساس می کنم زیادازاسطوره استفاده کرده .البته این اسطوره لطمه ی زیادی به شعرنزده .این جمله آدموخسته میکنه(قبل ازآنکه ازدهان بیفتد)یعنی می تونست حذف بشه.کلااحمدبیرانوندکارش درسته.
راستی دلم واسه یه بارون لک زده .کاش..کاش
داردباران می آید
باران داردبه خاطردلداری مادرانمان...

سلام کیومرث خوبی..
اوهوم.. زیادی از چند کهن الگو تو شعر استفاده شده و کا خیل یهم تلاش کره شاعر از پس همش بر بیاد و امده ولی اگه کمتر بود شاید دلنشین تر وود... اما من دیوونه ی جنونتم..

آره واقعا .. «توی ندونستن لذتیه (یا آرامشیه!؟) که توی دونستن نیست »... نمیدونم این جمله مال مصطفی مستوره یا فتح الله بی نیاز !!! شایدم هر دو !!! چه نقل قولی شد!!!!

شعر واقعا زیبا بود !‌
تکرارهاش خیلی بجا و دلنشینه .. انگاری ادم تاریخ ورق میزنه با مایه های افسانه ...

ممون از نقل قول... حالا از هر کی...
امام در فهمیدن رنج است. و در رنج فهمیدن گاهی لذتی ست که با هیچ چیزی نمیشه عوضش کرد... آدم باید به جاش از هر دو داشته باشه...

شعر هم خوشحالم که به دل شما نشسته... من م یخواستم لذتی که بردم رو به اشتراک بذارم...

از خواب بر نمی خیزم
شایدم هیچ وقت نخوابم

می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم..

بغداد کم آورده ام
که هزار و یک شب به پایت بنشینم
مثل همیشه یک انتخاب خوب
این قسمت رو خیلی دوست داشتم
خوب باشی

قربونت علی جون...

سجّاد 1390/05/16 ساعت 00:46 http://fluidphase.ir

آنچنان لذتی بردم از موسیقی این شعر که نگو و نپرس
بسیار عالی

واقعا موسیقی زیبایی داره در کنار پرداختی که به اسطوره ها داره...

خیلی حال کردم با این شعر یکی هم توی وبلاگش گذاشته که اونم معرکه است...
راستی قرار بود یه سری مجله بفرسته برات که بهمون بدی! نکنه به ما نرسید؟!

نه داداش به ما هم نرسیده .. فکر کنم مرجوع شده ...

عالی بود!!!

ممنون که اول صبحی با اومدنتون منو به خوندن یه شعر خوووب دعوت کردید.. خیلی ممنونم

عالی بود...

خواهش می کنم

[ بدون نام ] 1390/05/16 ساعت 12:02

خیلی زیبا بود ممنون از به اشتراک گذاشتن لذت..

من عصمت یوسف کم اورده ام...(خدای من!)

خدا نکند که بخندی...

ح.س 1390/05/16 ساعت 14:47 http://streetwalks.blogfa.com

ام...خب...در واقع...یک چیزی تو مایه های اینکه نصفه فهمیدم...یعنی جمله بندی هایش را...اما خب لذت بردن گویا سوا شده ازین حرفا.

زبان احمد بیرانوند تقریبا همین شکل و شمایل رو داره ... فهم خیلی وقتها صرفا معنایی نیست... گاهی موسیقیایی ست که تصویری ست و ... آدم انگار نفهمیده ولی فهمیده !‌

سلام
وبلاگ دانشجویان ادبیات بروز است با
مصاحبه با محمد سعید میرزایی

سر می زنم...

[ بدون نام ] 1390/05/16 ساعت 22:18

:-)

در مورد فهم و نافهمی در اینگونه اشعار، بسی موافقم با شما..
بازم خوندمش..
نمیدونم چرا این شعر یه کوچولو منو یاد ِ "دف" براهنی میندازه.. شایدم اشتباه میکنم اما خب، یادم میندازه دیگه!

اوهوم...

حق دارید... جنوندر این سطرها از جنس جنون برآهنی هست و نه دقیقا به آن شکل... و توجه به کلمات هم کمی از جنس جنون خفته ی کلمات رویایی... شور این شعر شمارا یاد آن شعر انداخته...

چه عاشقانه زیبایی بود ...
به به
لذت بردم

خوبی این شعر این است که لایه به لایه جا برای تاویل پذریری زیاد گذاشته و صرفا در سطح عاشقانه نیشت... کلا دوس دارماشعاری روکه هم دقت در استفاده از کلمات دارن و یکشویه نگر نیستن و هم در برانگیختن حس مخاطب چیزی کم نمیذارن..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد