تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

عرض سلام و ادب و احترام دارم...

توی بی خوابی این روزها و این ساعت ها و الان که دیگر حسابی صبح شده و نمی توانم حتی توی اتاق تنگ و تاریکم خودم را گول بزنم که "نه شب است هنوز می توانی توی تاریکی بزنی به دل خواب" یکهو و بی دلیل یاد شعر خواندن و شعر خوانی و این حرفها افتادم. فکر کردم به خودم وقتی می روم پشت تریبون و حسابی حالم به هم خورد. فکر کردم که مزخرف ترین کاری که می توانم بکنم این است که بروم پشت تریبون و شعر بخوانم. نه که شعر خواندن مزخرف باشد. اتفاقا خیلی دوست دارم این روزها توی جمع های خودمانی شعر بخوانم و شعر بخوانم و شعر بخوانم. ولی شعر خواندن پشت تریبون خیلی مسخره و مزخرف به نظرم می آید. کلا همیشه حس خوبی نداشته ام به شعر خواندن خودم پشت تریبون. اینکه یک مشت آدم نشسته باشند و احتمالا اکثرشان به شعر تو گوش ندهند و منتظر شعر خواندن خودشان باشند که توقع شنیده شدنشان خیلی بیشتر از گوشهایشان موقع شعر خوانی دیگری کار می کند یک جورهایی آدم را منزجر می کند از شعر خواندن خودش و آنوقتها آدم ترجیح می دهد که شعر گوش بدهد تااینکه بخواند. لا اقل احساس صداقت گوش دادن شعر دیگری و متهم نشدن خودت به اینکه برای شنیده شدن می خوانی و می آیی احساس خوبی ست. هر چه باشد از شعر خواندن پشت تریبون بهتر است.  تازگی ها هم دو سه جایی که دعوت شدم را به بهانه های مختلف به قول عامیانه اش پیچاندم و نرفتم.

فقط یکبار بعد از شعر خوانی پشت این تریبون ها حس خوبی داشتم. آن هم وقتی بود که جلسه ی شعر تمام شده بود و کسی که از آوردن نامش معذورم و خودش آنقدر اهن و تلپ دارد که از شعر کسی تعریف نکند با عجله خودش را رساند به من و دستم را گرفت و گفت امروز اگر یک شعر توی این جلسه خوانده شده باشد آن شعر شعر تو بوده حتما. شنیدن این کلمات از کسی که اصلا اهل این حرفها نیست آن هم به منی که جواب سلامم را هم تا دیروز آن روز به زور می داد و تازه غزل سراست نه سپید سرا همانقدر که عجیب و غیر قابل انتظار و تاثیر گذار بود حس خوبی در من ایجاد کرد که یک نفر امروز از شنیدن من لذت برده. و فقط همان و همان حس خوب من از خواندن شعری پشت تریبون بوده. اصلا این تریبونها وسایل خودنمایی شاعرانند نه شعر خوانی. من هم راستش را بخواهید چیزی برای خودنمایی در چنته ندارم و شاید به خاطر این ضعف در نمایاندن خودم رابطه ام با تریبون ها خیلی خوب نیست.

جرم

 

 

آدمها ممکن است خودشان را متهم کنند و به خودشان گیر بدهند ولی بعید است خودشان را مجرم بدانند. همیشه دراین دادگاه که تمام اعضا و جوارح دادگاه، خودشان هستند از قاضی گرفته تا متهم؛ تبرئه می شوند. می گویند در قیامت تمام اعضا و جوارح آدم شهادت می دهند به اعمالی که از آنها سر زده. آنجا هم اگر اعضا و جوارح آدم یاری کنند آدم زیر بار هیچ چیز نمی رود تقصیرها با یک چیز دیگر است اصلا. بالاخره کسی یا اتفاقی یا قضایی، قدری یا دست آخر خدایی هست که تقصیرها را گردنش بیندازند. مجرم خداست که خلق کرد. آدمها می گویند. من که آدم نیستم.