ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
حال و هوای این صفحه هم گفتن دارد. دارد در حرکت خود به سکونی دلچسب می رسد. دلچسب از این بابت که خیلی رفت و آمدی ندارد و فقط خودم هر شب براندازش می کنم و گاهی هم تو. می آیی و می خوانی و نظرات را باز می کنی و می نویسی نرگس ها... و بعد حرفی می زنی. فکر می کنم اینجا دارد به آن مرحله از سکون می رسد که از همینجا آرام صدایت کنم و بگویم دوستت دارم.
تولدت مبارک.
تق تق تق...
ببخشید کسی خونه هست
ببخشید سکون اینجا رو به هم زدم
شما که قدمتون روی چشم ماست خواهر مایید...
تا باشه از این قدم رنجه ها...
حراکى اگر نبود, سکون را حالتى به تغیر بود: تلونى که حراک سکون بود و , بى که نافىى او باشد, بى سکونىى او بود:
سرخى میوه ها خنک مىشد.
منم بعضى از شبا میام و تو هواى اینجا یه نفسى تازه مىکنم لذیذ و بى که صدایى بدم که سکوت یا حرکتى کنم که غبار دلچسب اینجا از جاى خودش تکون بخوره, خوش خوشان میرم.
راستى منم تبریک میگم با هزار آرزوى خوب
تو و انگشت شماری دیگر که محرمان رازید... قدمت رو چشم... گاهی هم که نشونه ای از خودت میذاری دلگرمیه برام... داداش مایی...
ممنون
فدات رفیق...
بعد از سال ها این جارا یافتیم.
تولدشان هزاران بار مبارک
ممنون... هزار بار... یاد هم دانشگاهی ها بخیر...
مرسییییییی
چقد خوبه که هستی عزیزم
هستی ما مائیم...