تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

در نرفته



خلاصه خسته ام. ولی شرح می خواهد بیان این سخن/لیک می ترسم ز افهام کهن. خلاصِ آدم اگر با همین یک خسته ام گفتن بود چه خوب بود. ولی چه فرقی دارد آدم بگوید یا نگوید. چه حکمتی دارد که برای دیگری بگویی خسته ای. دیگری یا مفسر است یا ناصح یا ساکت. آنوقت یا باید به قول مولانا بی آنکه حتی شرحی داده باشی بر خستگی بترسی از افهام کهنِ مفسر. یا دلسرد شوی با شنیدن پند. یا به فکر بیافتی که چرا ساکت است، نکند فکر بدتری می کند یا نکند آنقدر برایش بی اهمیت و ارزش است که بی تفاوت در دلش به ریشم می خندد که این را ببین خسته ست. آدم میان دست و پنجه نرم کردن با افکار و عواطف خودش و تحمیلی های بیرون از خودش خسته می شود خب. دلاکِ فکر کو که مشت و مالش بدهد. رگِ فکر را بگیرد که در رفته. جا بیندازد با درد تا خستگی در برود. بدون اینکه قضاوتی کند یا بی تفاوت سکوت کند. خلاصه خسته ام...

نظرات 7 + ارسال نظر
شیرین خسروی 1391/04/25 ساعت 17:26

سلام
اولا ممنون از حضورتان
و دوما خسته نباشید

ولی بعضی وقت ها همینکه مخاطبت به تو بگوید می فهمم
کافی است که آدم هم آرام شود و هم از اینکه حرفش را زده
پشیمان نشود.اینقدر خوشم می آید از این جور آدم ها
که حتی از روی دلسوزی در پاسخ به درددل هایت نصیحت نمی کنند. چون به نظر من هیچ کس مثل خود آدم نمی تواند خودش را نصیحت کند.
و گاهی یک شعر خوب هم می تواند خستگی همه چیز را از تن و روح آدم بیرون می کند .امیدوارم همیشه شاعر شعری باشید که شما را خوشحال کند ...

سلام

کاشکی شعر نوشتن می گرفت در من و رها می شدم...
ممنون خانم خسروی...

نرگس ها... 1391/04/25 ساعت 20:04

همیشه هم نصیحت نیست شاید طرف مقابل دارد آدم را در راه کاری که به ذهنش می رسد شریک می کند

هرچند که حرفش مضحک به نظر برسد
شاید...

ملال دور

چه مقصود طرف نصیحت باشد چه نباشد شیوه ی بیانی که معمولن پیش می گیرند پندآموزانه ست. نصیحت که شاخ و دم ندارد. یا نمی خواهد پند بدهد و شیوه اش پند گونه است یا می خواهد پند بدهد و می دهد... کسی دلاک وار بی حرف اضافه نمی آید که رگ فکر را بگیرد و خستگی اش را...

ز یــــ 1391/04/26 ساعت 17:14

این کلمه را از کجا آوردی می‌سم! --ناصح-- واژه‌ی جالبی بود برای زی...

خودشون میان من زیادی اذیتشون نمی کنم...

ز یــــ 1391/04/26 ساعت 17:15

میـــخواستم سکوت کنم که مثلن اوه مای گاش! خسته‌گی‌ات را زی می‌فهمد!!
اما خودت هم میــ دانی که زی هم خسته است
فقط جسمش کار می‌کند!!

زی را می‌خواهم چند روزیــ ببرم تعطیلات

خوش به حال زی که می خواهی ببریش تعطیلات... من نمی دونم می سم الان در چه حالتی چه زمانی چه مکانی و چه موقعیتی از زندگی ست که ماری برایش انجام بدهم...

ز یــــ 1391/04/26 ساعت 17:16

می‌سم! این نوعـــ خسته‌گی آدم‌ها در نیمه‌ی تاریکــشان می‌گنجد...
هر کسی هم که نیمه‌ی تاریک هم را نمی فهمد!!

آره .. خوب گفتی زی... خوب. این خسته گی در نیمه ی تاریک آدمهاست...

sanjab 1391/04/27 ساعت 05:03 http://sanjab222.blogfa.com

بعضی ها هم هی گوش میدهند هی گوش میدهند هی گوش میدهند و ناگهان میزنند زیر گریه

معلوم نیست متاثر از حرف تو گریه کرده یا چیزی در ذهنش تداعی شده از آلام خودش که زده زیر گریه...

بطرز غریبی قابل درکی دوست من.....واقعا

.
.
پاینده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد