ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امشب نمی دانم چرا وقتی چشمم برای چندمین بار به پیکر چهارم و هفتم بهرام اردبیلی افتاد و این شبانه های لیلی به باز خوانی قیس را دوباره از سوی چشم گذراندم نَمی گرفته گُر.
۴
(شبانهٔ لیلی به بازخوانیی قیس)
به سوی آب میروم
کمان ماه
در آرزوی گلویم
در آن دقیقهٔ برج
قسم میخورم
عاشق چشمی نبودهام.
دریچهٔ ماتم
گشوده به ایوان شرقی
قبیله در آتش
خیالِ دمیدن
مقابل من.
بانوی ارجمند!
سینه ریزت را
به من ببخشا
تا رها کنمش
در تک دریا.
حال
زمان یادگیری نام گلی است
که پنج پَرَک داشت
و هفت زبان زهرآگین
پیچیده بود
بر هفت پرچم زخمینش
شب تلخی ست
ماهِ تلخ
کمان پذیرفتنی!
سلام به انحنای کشیدهات.
۷
(شبانهٔ لیلی به بازخوانیی قیس)
عشق
کلمهای بر آب
همه چیزی در این جهان
پا در رکاب
لیلا به شاخ آهو بسته
مژهگانش
دراز مدت و مسموم
و به انحنای پلک
کشتهٔ سهراب.
همین که نمینوشم
میپاشم این زهرةُ القند
برای زاغ و کلاغ
زلف درازم باغ
خاتون برنج
با ندیمهٔ مس
بر شود از پارهٔ مخمل مرگ؟
چنگ میزنم
به آهنگ تاری از مژهگانش
تا بافهٔ کفنم باشد
یا ماه بنی هاشم.
"بهرام اردبیلی"
چنگ می زنم به آهنگ تاری...
کمان پذیرفتنی
تا حالا کسی بهت گفته لعنتی ؟!
آره...
همین خودِ تو... و همین خودهای دیگر...
ارادت
بانوی ارجمند!
سینه ریزت را
به من ببخشا
تا رها کنمش
در تک دریا
سلام.برخی بندهایش بسیار زیباست
موفق باشید!
به سوی آب می روم...
همچنین... سلامت باشید
سلامـــــــ به انـــــحـــنای کـــشــــــیــــــــــدــــهات.
زیـ به این شروعت نگاه نکرد و به آن پایان که نام کسی است باز و قصهی زیــ و بیوگرافی آدمــها، قصهی درازیــــ ست این روزها!!
زیـــ خواست با خودش بگوید:
ماهــــ تلخ
کمان پذیرفتنی!
میپاشم این زهره القند
کمان ماه
در آرزوی گلویم
دراز مدت و مسموم
تا بافهٔ کفنم باشد
زی جان تو هر گونه که دوست داری می توانی بخوانی...
گاهی که سر نمی زنی دلم برای نظر دادنت تنگ میشه...
در نهایت باید بگویم به سوی آب می روم کمان ماه در آرزوی گلویم...
به دلایل عاقلانه ای:
دل
دل بی تابم قبه ی دق
«آزادی ور
منم همش با خودم میگم... دل دل بی تابم قبه ی دق... به دلایلی دلی دلی...