تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

عشقهای زرد


به نظرم یک روز به سرم خواهد زد
بردارم یک کتابفروشی بکشم
با نمای صورتی و زرد در غروب
مثلِ نوری در دلِ تاریکی.

                                   وَن گُگ _ ترجمه ی بیژن الهی

نظرات 5 + ارسال نظر

تاملات و تحملات
عنوان وبت جالب بووود

ravanbod 1391/04/20 ساعت 03:09

از این دوستتان که رفت، که رفته، کاش بیشتر حرف می‌زدید
در باب گلستان هم درست می‌گویید، البته کاش در کتابی می‌شد از او و نثرش و شیوه‌اش نوشت
شیوه‌اش

خیلی لطف کردید آقای روانبد که به من سر زدید... خوشحالم کردید...

از حمید شریفی من چیز زیادی نمی تونم بگم... لینک داستانهایی که تو نت داره و نوشته های چند تا از دوستان رو براتون میذارم

در باب گلستان! هم ابواب زیادی میشود باز کرد همینطور که گفتید... ممنون از حضورتون...

ز یــــ 1391/05/02 ساعت 01:20

زیبا بود
ممنون

ز یــــ 1391/05/02 ساعت 01:21

«من بخواندن کتاب، عشق و علاقه‌ی بسیار دارم و کتاب را مانند نان از لوازم ضروری زندگی می‌دانم، آنزمان که در محیط دیگر، یعنی محیط تابلوهای نقاشی و آثار هنری بودم، چنان شوق و ذوقی داشتم که از خود بیخود میشدم. اکنون هم که خارج از این محیط زندگی میکنم، از شور و عشقم ذره‌ای کاسته نشده و برای جهان هنر دلتنگی میکنم.» (نامه‌های وان گوگ- انتشارات نیما: 1364)

ز یــــ 1391/05/11 ساعت 02:12

«گاهی دلم می‌خواهد مغازه‌ی کتابفروشی را با رمانهای جلد گلی و زرد، شب‌هنگام و با رهگذران سیاه آن نقاشی کنم. راستی هم این آهنگی امروزی است و از این راه تنوع رنگی و نوری ارزنده‌ای میتوان پدید آورد. ها، _ چه خوب است تابلویی بنام کشتزار کتاب، بین تابلوهای درختان زیتون و کشتزار گندم قرار گیرد. این آهنگ بسان تابش نور در تاریکی، بر قلبم نقش بسته...» (نامه‌های وان گوگ (2)- انتشارات نیما: 1364)

این نامه های ون گگ را باید حتمن بخوانم... من عاشق اینطور چیزهای خواندنی ام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد