تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات


مگر نمی شود گفت

آخرم

مگر نمی شود گفت

آخرش
این آخرت چرا آخر توست؟

از مجموعه ی عکس با گیوتین_ صدرالدین انصادری زاده

نظرات 13 + ارسال نظر
ح.س 1390/05/09 ساعت 11:59

؟
جون که....چون که....؟

اوهوم متوجهم...

تلخ 1390/05/09 ساعت 14:40 http://nostalgical.blogfa.com/

اولش آخر من است ...
و آخرش آخر تمام اول های من

تو حرف اولی و حرف آخری ای عشق...

خوشرو 1390/05/09 ساعت 15:31

بیخود دست و پای سژید میزنی عزیز.
از در و دیوارت بوی غزل می آید این روزها...

آره.. ولی شعر شعر باشه بسمه... عاشقانه هایی در شعر سپیدمون هست که تا نداره ...

تا دنیا دنیاست
در انتظارم
تا دنیا
این دنیاست
نمی آیی
؛صدرالدین انصاری؛
هیچی ...خواستم بگم از این شعر خوشم اومد!

اوهوم... تا دنیا این دنیاست...

بهاره پاک نژاد 1390/05/09 ساعت 17:55

هیچ ابایی ندارم از این که بگم نفهمیدم حالا یا مشکل از منه یا واقعا بی معنیه...
اعتراف کن فروتن

اینکه اتفاقا خیلی ساده ست...
از ضمایر متصل در یک بازی زبانی استفاده کرده شاعر که ختم شه به مفهومی ذهنی که اخرت است که شاعر میگه اخرت چرا آخر تو است ... ت در واقع هم ت ضمیر متصل دوم شخص هست هم در معنای دوم ایهام آخرت که کلمه ای مستقل است در نظر گرفته شده...

بهاره پاک نژاد 1390/05/10 ساعت 00:55

برو بابا فروتن تو که پیچیده ترش کردی... من توی یه موضوعی گیر کنم احدالناسی نمی تونه منو در بیاره... به قول خودت اساسا در لایه های عمیقی از فراموشی قرار دارم.
نمی فهمم فرووووت...

چیز خاصی نیست... شما به مغزت فشار نیار... مهم هم نیست ...

بهاره پاک نژاد 1390/05/10 ساعت 00:57

من صائب میخونم می فهمم اینو نمی فهمم ... یه جوری اینو حالیه من کن تا خل نشدم.

این هیچی نیست والا

سلام عرض شد

خوب معلومه دیگه! در آخرت، "ت" ضمیر متصل شخصیه، جور دیگه‌اش میشه "تو"
باور کنید قبل از اینکه پاسختون رو به پاک‌نژاد ببینم و بخونم، به ذهنم رسید. اتفاقا ایهامشم دریافتم. خواستیدم باور نکنید اما باور کنید

این شکلکهای بلاگ اسکای هم عجیبن! خیلیاشون نمیدونم چرا با حسی که در اون لحظه بهم دست داده سنخیت ندارن!..

نصف شبی بگذریم بهتره

سلام... من هم همینو میگم چیزی نیست این که والا چرا باورم نشه ...
شکلکها هم روش خودشونو دارن واسه ابراز حس...

حالا که پی به حقیقت ماه و خورشید برده ای
و میدانی که عشوه های ستاره
فریبی بیش نیست
بی سبب منت آسمان را نکش
وقتی که قدم بر بستر خود
میگذاری و میروی
رها

نمیدونم چرا ولی نوشتمش
تو هم ز روی عنایت بخونش بره پی کارش

دیشب سه چهار تا شها سنگ بی منت از این آسمون رد شدن...

عاطفه حیدری 1390/05/10 ساعت 02:04

بله...
خدا آخرت بخیرمون کنه، همون آخرش بخیر.

خدا بخیرمون بگذرونه..



[گل] همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن

همه سال حج نمودن ، سفر حجاز کرد



زمدینه تا به مکه ، سر و پا برهنه رفتن

دولب از برای لبیک ، به وظیفه باز کردن



شب جمعه ها نخفتن ، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیا زش ، طلب نیاز کردن



به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن



به خدا که هیچ یک را ثمر آنقدر نباشد

که به روی نا امیدی در بسته باز کردن! [گل]

پیشم بیا ....

به خدا که هیچ یک را ثمر آنقدر نباشد

که به روی نا امیدی در بسته باز کردن

خیلی خوشکله کاراری صدر انصاری..
بی شک حرفها برای گفتن خواهد داشت این مرد.
البته که دارد...

اوهوم... از این به گوشه راندن ها و به حایشه راندن ها شاعر نمیمیره..

زی 1391/03/01 ساعت 21:14

زیباد بود لذت بردم سپاس...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد