تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

توضیحی


فکر کنم یه ترکه هم بشه زندگی کرد. فوقش کمتر کار می کشیم ازش. دیگه خسته شدم. وقتی مثل این سیامک تو تنها دو بار زندگی می کنیم میگم من یه مرده م، همه یا میگن دوباره تیریپ برداشت یا اصلا باور نمیکنن. معلومه که باور نمیکنن. اصلا کی کیو باور می کنه این روزا. فروغ میگفت که اسم اون کفتره که از قلب این ملت پریده ایمانه. هیشکی هیشکیو باور نداره. همه خودشونو باور دارن. به خاطر همینم همه خودشونو دوست دارن. این خودی که میگم  عمومی تر از اون خودیه که تو فکر میکنی. خود فکراشونو خود تصوراشون. آدما فکرا و تصورا و رفتار و اعمال خودشونو دوست دارن. اگه بگن یکی دیگه رو هم دوست دارن اینطور نیست که اون یکی دیگه رو هر جور هست دوست داشته باشن، تصوراتی که دوست دارن از اون یکی دیگه باعث میشه این حس دوست داشتن شکل بگیره تو اونا. حالم خوب نیست. فکر کنم واسه اینکه خیلی چیزا رو ثابت کنم باید یکیشو بدم بره. یه ترکه هم میشه زندگی کرد. "حالم خوب نیست" یه جمله ی توضیحیه نه توصیفی، یعنی حالم خوب نیست. حالا تو بهش میگی چس ناله یا هر چی اونش خیلی فرق نمیکنه ولی انقد حالم خوب نیست که حوصله ی توصیفم همینقده: سه تار و سیگار و سردردمو گرفتم میون دستام...

نظرات 8 + ارسال نظر

وقتی رابطه ی من با تو بر اساس "من" تعریف بشه، یعنی هر دومون داریم از واقعیت فاصله می گیریم. فاصله ای که البته مایل به حقیقت نیست!!!

اریب راه میرم این روزا
یعنی حال منم خوب نیست؟!

اساسش که من بی اساس باشد...

ما خوبیم مگه نه؟

تنهایی دردیست مشترک
بین من و گوسفندانی
که راه گله را گم کرده اند(تکتم حسینی)

...و چه توصیف زیبایی سه تار و سیگار و سردردمو گرفتم میون دستام

تنهایی مائیم..

عمر دو روزه و این همه غم
این ره کوته و این همه خم
دارم الان این ترانه رو با صدای بانو شمس گوش میدم.به خدا با تمام وجودم میفهمم چی میگی،اما می سم جان نمیدونم راه حلش چیه.من مطمئنم که کم نیستن کسایی که احساس من و تو رو دارن این روزها:(((((
به قول حافظ:
جهان و کار جهان جمله پوچ در پوچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

گویند خدا همیشه با ماست
ای غم نکند خدا تو باشی...

یه گربه هه همین جور شد... خیلی حالش بد بود... الان عمرشو داده به شما...
شربت آب سولوت مصرف کن خوب میشی. برا همه جات خوبه مخصوصا اونجات

خدا رفتگانتونو بیامرزه ..
غم مام قوی تر از این چیزاست...

آینه ها... 1390/04/12 ساعت 13:46

موافقم ...
آدما دیگران رو. بر اساس تصورات خودشون دوست دارند.
کملا موافقم

پس برای تحقق آن تصور حاضر به تعویض ( آنقدر عوض کردن روحیات دیگری که تبدیلش میکنه به یک بازیگر که نقش مورد تصور را بازی میکنه ) است

احمد 1390/04/12 ساعت 14:05

سردردت را مچاله کن بنداز دور, سیگارت خوب می شود.

من که چند روزی است دیگر سردرد ندارم.چند روزی است

که مرده ام و دیگر درد نمی کشم.

هنوز درد دارم فکر کنم خوب نمرده باشم..

و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته
ایمان است ...

دقیقا...

زی 1391/03/01 ساعت 21:16

توی اذهان شرقی ما نمی‌گنجه! یکی بود یکی نبود... دو تا با هم جور در نمی‌یان؛ بودن یکی تنها در صورت شبیه سازی به اون یکی پذیرفتنی هست!!
«می‌گفت نه به گذشته‌ام کاری دارد نه به آینده‌ام، و نه به فکر و خیالم. هیچ چیز جز همان که هستم از من نمی‌خواد» (نیمه‌ی غائب. چشمه: 1385)

از این پست خوشم آمد می‌سم! سپاس...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد