تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

عجب اموات خوش حالی


چه گرمایی ست تابستان قبرستان

عرق می ریزد از زنده

عرق می گیرد از مرده

زمان بی گردش و از حال افتاده 

زمین بی راه،

دهان وا کرده از لالی

نسیمی

          سایه می اندازد

                           از آن قبرهای ساکت و خالی.


نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه 1393/04/25 ساعت 10:48

خسته نیستند
گاه می خوانند
چرت پاره شده شان را در دهان کلاغی می گذارند
زمین
برای این همه سایه دست دراز می کند

سعید ایلخان 1393/04/26 ساعت 03:53

نیمایی هاتو دوس دارم

اگه شعر باشه اگه نیمایی باشه...
تو کلا لطف داری...

فاطمه 1393/04/26 ساعت 13:55

چه می کنی ای هوای مدهوش شده
با من
بی من
...
گر می گیری
شعله می کشی
به خاکستر می خوانیم
دهان به نارس خرمایی یخ زده
وزش بی راه باد است
وطعم گس خوابی

نرگس ها 1393/04/31 ساعت 21:42

میثم ...
میثم ....
میثم...

سلام
خوشحال میشم اگه تونستید برای صرف غزل بعد از خاموشی رو انتخاب کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد