تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

بخیر

 

   دو سه شب پیش جمکران بودم. میان حیاط‌ها قدم می‌زدم. به جایی برخوردم که همین یکی دو سال پیش داشت می‌شد پاتوق نشستنمان. که اجباری مجبورم کرد دور بشوم از آنجا و دوستی از آن جمع سه چهار نفری مبتلا شد به هر چه درد. یادم به آن زیرانداز و خوراک و حرف‌ها و اشک‌ها و لبخندها افتاد. ماندم. گفتم یعنی چه خبر است این دنیا. چرا اینطور می چرخد و فهم ما نمی فهمد که چرا. یادم را گذاشتم زیر همان طاق و آمدم. حالا فکر می کنم همین روزها روز تولد آن دوست باشد که حالا یک سال است روی تخت بیمارستان هر درد و بیماری لاعلاجی به جسمش افتاده. لابد هیچ کس هم جز او نمی فهمد این همه ابتلای یکباره ی بی مقدمه را چطور تاب بیاورد. برایش فقط می توانیم دعا کنیم. یعنی می شود روز تولدش از جا برخیزد و همه را مبهوت کند و بگوید من دوباره متولد شدم؟ شدن که می شود. دعا می کنیم.

نظرات 14 + ارسال نظر

تولدش مبارک

دعا هدیه ی قشنگی ه
براش دعا کنیم...

به گریه شام و سحر چند دیده تر ماند
دعا کنیم که نی شام و نه سحر ماند

نیستش...
نمی دونم کجاس...
چه می کنه..
...
هیچ وقت نخواستم که اونو با چشماش به یاد بیارم

خدا رو دیدن که جشم سر نمی خاد... چشم سر فدای سرش... خودش برگرده عصاش میشیم...

سید 1392/09/04 ساعت 22:13 http://www.youandhe.blogfa.com

سلام. حقیقتا وقتی کسی سلامتیشو از دست می ده، قدر خیلی چیزها رو می دونه، حسرت خیلی چیزهارو می خوره، و خیلی سوالا براش پیش میاد. من تو این یک سال و نیم اخیر با تمام وجودم اینا رو درک کردم. آخرین بیماری که گرفتم و الان مبتلا هستم تب مالته(البته زیاد مسئله خاصی نیست). ولی از بیماری بدتر احساس سربار بودن و زحمت دادن به دیگرانه که آدمو اذیت می کنه. و از هر دو بدتر دیدن بیماری کسی هست که آدم خیلی دوستش داره. بارها از خدا خواستم که اگه تقدیره که یکی از عزیزانم مبتلا به دردی بشن، اون دردو به من بده؛چراکه اینجوری کمتر رنج می کشم ... امیدوارم که خداوند هرچه سریعتر به دوست عزیزت شفای کامل هدیه بده...

سلام سید... این آخری رو و شاید خیلیای دیگه رو نمی دونستم...
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد سید... فقط می تونم دعا کنم ایشالا سلامتی کاملتو زودتر از زود به دست بیاری...
این ابتلاها صبر میخاد چه برای مریض چه برای اطرافیانش.... خدا بهمون صبرشو بده...

تولدت مبارک عزیزم
مرسی که به دنیا اومدی

فدای تو دنیام...

فاطمه 1392/09/10 ساعت 13:11

سلام می سمی دلم برای وبت تنگ شده.برای دوست من هم دعا کن .

درود
"لا حول و لا قوت الی بالله
العلی العظیم"

فاطمه 1392/09/24 ساعت 22:31

تولدت مبارک البته با تاخیر

متشکرم

با امید و انگیزه و هدف زیستن از هرچیزی زیباتره
ادم روی تخت بیمارستان باشه یا روی دوپا چه بسیار ادمهای سالمی که احساس مردگی میکنند.

امید که دوست شما سلامت جسمی اش را بدست اورد.

سلام
اولین مه بعد از اکالیپتوس...

فاطمه 1392/11/27 ساعت 19:46

می سم سلام نیستی کجایی ....دلم برای نوشته هاتنگ شده

برای شما و دوستتون و خانواده هاتون آرزوی سلامتی روح و جسم میکنم. امیدوارم دوستتون بهبود ی پیدا کنه.

البته چیزی که ارجحیت داره دل شاده!

فاطمه 1393/01/15 ساعت 00:40

می سم هی می آیم و می روم شاید این جا خبری از تو بیاید نیستی

علی 1393/01/21 ساعت 16:08 http://www.alipeyrovi.blogfa.com

...یادم را گذاشتم زیر همان ظاق و آمدم...هی داد بیداد...

آدم از کارای خدا سر در نمیاره. گاهی احساس می کنم
ایمان مث راه رفتن توی یه بیابون بیهایت و تاریکه تو چراغی دستته و کمی دور و بر خودتو روشن کرده با هر قدمی که میری قدم های بعدیت معلوم میشه ده بار ممکنه بخوری زمین ده بار ممکنه خطا بری تنها چیزی که تو رو می کشونه فانوسیه که دستته و امید به اینکه به یه جایی می رسی. جس در چارچوب ایمان به خیلی از سوالات نمیشه جواب داد هرچند که در چار چوب عقل هم موفق نبوده ایم. سوالاتی مث اینکه چرا هرکی خوبتره بیشتر بلا سرش میاد؟ چرا حروم خورا هیچ طوریشون نمیشه؟ و هزار تا چرا ....برای دوستتون هم آرزوی سلامتی و شادی و سربلندی می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد