تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

خونه قبر


دست من نیست این پریشونی 
اینکه باز قشقرق به پا کردم 
مث دیوونه های خواب زده 
در ابرا رو باز وا کردم


آسمونم مقصره که همش 

واسه ی من خودشو می گیره 

هی نمیگه چه مرگشه از صبج 

هی نمی باره هی ... نمی میره 


یا همین خونه این اتاق این در 

که به واموندگیشون وابسته ن 

اسمش اینه که جون پناه منن 

چشمشونو رو زندگیم بستن 


خونه ای که نداره مهمونی 

با اتاقی که مث یه قبره 

با دری که نه بازه نه بسته س 

نه واسه حال خونه بی صبره 


من همین آسمون ابری ام و 

رعد و برقم تو دستای باده 

من همین خونه قبر تنهام که 

زیر بارون تو کوچه وایساده 


تو همین حال کهنه زنگ زدم 

حق بده حال من پریشونه 

در این خونه قبر و هیچکی نزد 

مرگ من  زودتر بیا خونه... 



ترانه نمی نویسم... اما گاهی آنقد مقبوضم که...
از ارتکابات سال گذشته است.

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه 1392/06/03 ساعت 23:46

سلام می سم .قشنگ بود .مقبوض بودی اما شعر یه جایی تو دلم نشست

عزیزمی...

سلام عزیزجان
مرتضی یه شب وقتی اومد خونه گفت «نمی دونستم میثم ترانه هم می نویسه.» گفتم «مگه می نویسه؟» گفت امشب یه ترانه خوند، خیلی خوب بود. وقتی گفت «خیلی خوب»، توی دلم گفت پس حتی «خوب» هم نبوده ترانه ش! (سلیقه هامون فرق داره!) بعد یادم اومد که یه شب توو مشاهیر یه ترانه برام خوندی که فقط از یه جاهاییش خوشم اومد و زبان کار رو کلا نپسندیدم (البته اون شب بهت نگفتم!). این همون ترانه س که اون شب برام خوندی و احتمالا همونه که برای مرتضی اینا هم خونده شده. من هنوز فقط از یه جاهایی از این ترانه خوشم میاد و زبان کار رو کلا نمی پسندم. اما لحن این ترانه، دقیقا با لحن ِ حرف زدنت منطبقه. برتری بعضی شعرهات، نسبت به شعرهای دیگه ت، می تونه همین باشه. شاید.

مرسی که می نویسی
ممتد باشی عزیزجان...

مرسی از اینکه می خونی و نظر میدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد