تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

بچه دراکولای دوست داشتنی


مجتبی معاف شد. یعنی از همان اولش هم می دانست که نباید خدمت کند ولی از سر هیجان(با تلفظ خاص حرف ج، چیزی بین ژ و ج) جویی اش آمده بود خدمت. خودش می خواست خدمت کند ولی فکر نمی کرد حمالی نصیبش شود. بهترین هم خدمتی ام بود. تر و فرز و کاری. همه کار می کرد و همه کار به جا و نا به جایی بهش می سپردند. سنی نداشت هنوز هیجده سالش نشده بود واقعا. دلم برایش خیلی تنگ می شود و می دانم در نبود او روزهای سخت تری پیش رو دارم. 

دائم در حال خواندن آهنگهای برو بکس و این و آن و گاهی سیاوش و مسخره خوانی به سبک خودش بود. هنوز طنین خنده دارِ "باشه باشه بهش می گم" اش یا " نقشه عوض شده" اش و خیلی حرفها و تکه کلامهاش  توی ذهنم می پیچد. وقتی می خندید دندانهای نیشش که جلوتر از دیگر دندانهایش در آمده اند خودنمایی می کرد. من عاشق خنده هایش بودم که او را شبیه به یک بچه دراکولای مهربان می کرد. خوش به حالت مجتبی. خدافظ بچه دراکولای دوست داشتنی من.


نظرات 8 + ارسال نظر

سلام دوست خوبم
امیدوارم که خوب باشید
درکتون میکنم
گاهی بعضی از دوستان واقعا تو دل و ذهن میشینن و نبودشون غم بزرگیه
امیدوارم روزهای باقی مونده به راحتی براتون بگذرن ژ
مراقب خودتون باشید

فاطمه 1391/12/20 ساعت 23:38

آدم خوب است گاهی دراکولا باشد واین پایان اخلاقی نوشته می سمی بود

فاطمه 1391/12/20 ساعت 23:40

می سم جان بی خیال همه این چیزها تورم به گشتاپو شما هم رسیده

بهاره پاک نژاد 1391/12/22 ساعت 17:00

ز ے 1391/12/24 ساعت 01:20

ز ے به مےسمـ بگو که چقدر با این یادداشت هم‌حسے کردے؛ تو را یاد میم انداخت.
یاد خنده‌هاے میم
خنده‌ها که ماندنےترن
صداے خنده‌ها که مےماند
خنده‌ها که مے شود تقلبےشان را از اصل شان فهمید!

بدا به حال روزهایے که بدون میم گذشت. لعنت. و حالا که نمےتوانے مثل آن موقع‌ها ببینیش..

ز ے 1391/12/24 ساعت 01:22

ز ے دارد فقط تصور مےکند یک بچه دراکولاے مهربان را!!

زی 1391/12/24 ساعت 01:26

کاش فعل‌هاے این یادداشت مضارع بودند؛ کاش زودتر مےنوشتیش. این فعل‌هاے ماضی پر از حسّ ِ تــــَلخ ِ دلتنگین!

سلام و عرض ادب دارم و احترام
دعوتید
منتظر میمانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد