انار
اما، خون است خون قدسی ِ ملکوت، خون زمین است مجروح از سوزن سیلابها، خون تند ِ بادهاست که میآیند از قلهی سختی که بر آن چنگ
درافکندهاند، خون اقیانوس ِ برآسوده و خون دریاچهی خفته. ماقبل تاریخ ِ خونی که در رگ ما
جاریست در آن است. انگارهی خون است محبوس در حبابی سخت و ترش که به شکلی مبهم طرح دلی را دارد و هیاءت جمجمهی
انسانی را. انار شکسته! تو یکی شعلهیی در دل ِ شاخ و
برگ، خواهر جسمانی ِ ونوسی و خندهی باغچه در باد! پروانهگان به گرد تو جمع میآیند چرا که آفتابات میپندارند، و از هراس آن که بسوزند کرمکان حقیر از تو دوری میگزینند. تو نور ِ حیاتی و مادهگی، میان میوهها. ستارهیی روشن، که برق میزند بر کنارهی جویبار عاشق
و ساعت همیشه به وقت لورکا برای من مانده روی 5
انار شکسته...
بسیار زیبا بود
سپاس
خواهش می کنم
انار شکسته!
بر طبیعت چیره شده
بر طبیعتِ قدرتمند غلبه کرده
این است که چون شعلهای است و
آفتابش میپندارند..
زیــ خیلی تصادفی دید که انار نام شهری ست...
آره شهری در استان کرمان...