تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

خرابم


اسم زلزله که میاد دلم بدجور می لرزه. یاد اون روزای بم می افتم و آوارگی همه مون... یاد یاد یاد... نمی دونم چی میشه گفت وقتی زجر خاک و خونو یه عده دارن می کشن و من نشستم اینجا پشت سیستم و پست میذارم که:"وقتی زلزله میاد دلم بدجور می لرزه...  اه... فقط می دونم زمین خیلی داره خاک بر سر میشه...

 



سه تارم
بمت خاک خورده
رعشه در دست اگر
می خراشم...

نظرات 9 + ارسال نظر
می سم 1391/05/22 ساعت 06:25

بگویم تسلیت که چی بشود... خوب می دانم هیچ چیز تسلا نیست... حتی زمان تنها سر می کند آدم را و تسلایی نیست...

دلم لرزیده و نمیدونم باید به کی شکایت کنم

می سم 1391/05/22 ساعت 15:21

گور شد گهواره آری بنگرید اینک زمین را
این دهان وا کرده، غرّان اژدهای خشمگین را

قریه خواب و کوه بیدار است و هنگام شبیخون
تا بکوبد بر بساطش صخره های خشم و کین را

مرگ من یا توست. آنک! آن ستون آن سقف بی شک
کاین چنین از ظلمت شب بهره می گیرد کمین را

مادری آنک به سجده در نماز وحشت خود
خسته می ساید به خاک کودکان خود جبین را

دخترک خاموش بهتش برده از تنهایی خود
می کشد بر چشم های بی نگاهش آستین را

نو عروسی خیره با آفاق خون آلوده در چنگ
می فشارد جامه ی خونین خفت نازنین را

دیگری سر می دهد غم ناله ی شکر و شکایت:
تا کجا می آزمایی ای خدا این سرزمین را؟!

کودکان از خواب این افسانه بیداری ندارند
با که خواهد گفت مادر قصه های دلنشین را؟!

از تما قریه یک تن مانده و دیگر کسی نیست
تا کشد دست تسلی بر سر آن تنها ترین را

مرده چوپان و نی اش افتاده خون آلود جایی
خسته در وی می نوازد، باد آهنگی حزین را

حسین منزوی

مستان 1391/05/22 ساعت 19:48

امروز همش به یاد شما بودم چه تلخ چه سخت ........دوباره درد تکرار می شود......

داد از این یاد...
خدا بهشون صبر بده...

هر جا که می ریزد ریختگی بم را برایمان زنده میکند. این همه مرده زنده می شوند و در یاد آدم قدم می زنند..
عحب صبری اینا دارن..

بم
از ریخت
افتاد....
آره... چند روز قبل از این زلزله یهخواب عجیب از پسر داییم دیدم... بگذریم... اون شب قدریه یادته گفتم مضطربم.. نمی دونم چمه؟ نمی دونستم چمه...

زمین که می لرزد...

شیرین خسروی 1391/05/23 ساعت 14:09

سلام
آدم که دو روز نمیاد اینجا چقدر عقب می مونه از نوشته ها

و احساس و دلنگرانی های شما.

شعر سه تارو که خوندم لرزیدم.باور کنید راست میگم

تمام وجودم لرزید.
خدا بهشون صبر بده

صبر... خدا می دونه چه حالی دارن الان...

بگم میفهمم عصبانی میشی
فقط متاسفم

نه...
مطمئنن هیچکی حال اونا رو نمی فهمه... داد بیداد...

نرگس ها... 1391/05/28 ساعت 10:46

اشک خاک
خاک اشک
اشک و خاک
آآه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد