تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

من کودک عاقبت های به خیر هستم



رفتم که آرزوی چهره بمانم
نامی که نمی توانم بلند بخوانم بدانم
یادم برود روی تخته ی کهنه با خودنویسم
منگ ومداد و معلم بنویسم

باغم میان پنجره افتاد
مشقم از لبان ساده گریخت
چراغم از هزار شکوفه روشن شد
آسمانم از ساقی
ستاره ام از ساغر
پشت هوا شبح شدم
از بند شتاب بهار
در آلت آهنگ و خلوت کنار
از باد در بازو افتادم

و عشق
رنج و جادو بود
آهو بود

من کودک صبح های به خیر بودم
شاهد شب های نارنج
و بر گونه ی نفس های قطره
کنار کلبه های نیکو
خوابم گرفته بود

از مرگ نه آمدم و نه روییدم
در بند عتاب چرخیدم
کسی را بوسیدم که لرزه یی خیس داشت
کنار لبهای شتاب
در رگ موذی
کسی را بوییدم که بوی شیر و شفق می داد

سرم سایه در سفر می کند
در سینه ام یک مادر دارم
بر لبم دو کبوتر
در این خم بازو
همین چمن مات و مانده را آغوش می کنم
راضی می کنم زمین را
نسیم اولین و ستاره ی آخرین را
خاموش می کنم

مرا کدام زاویه به تنگ آورد
که اطرافم ریشه است
گوشه ام مکث می کند
راهم هرگز می رود
و نگاهم همیشه است

پلک هایم کجا پنهان است
کجا خانه ای که افروختم سوختم
فلک های خاکستری ام
از حاشیه های شکافته می گذرد

صدایی که ندارم از کوه
هوایی که ندارم در بنفشه
کتابی که ندارم از ژاله
خوابی که ندارم در ابریشم

من کودک عاقبت های به خیر هستم
در سینه ام یک مادر دارم
بر لبم دو کبوتر


مسعود روستا

ممنون از آقای روستای عزیز به خاطرش
نظرات 4 + ارسال نظر
شیرین خسروی 1391/05/17 ساعت 00:41

فلک های خاکستری ام
از حاشیه های شکافته می گذرد

بعضی سطر هایش را دوست داشتم

بر لبم دو کبوتر
زیباست

مهدی 1391/05/17 ساعت 02:01

می سم جان! این شعر مثل دیگر شعرهای مسعود روستا بدجوری با دلم بازی می کند. همان اولین باری که دیدم و اولین خطش: می روم که آرزوی چهره بمانم؛ مریضم کرد.

مریض بودم و دنبال چیزی که یکهو این شعر را خواندم مریض تر از مریض شدم... دستش درد نکنه...

بسیار زیبا بود......

نرگس ها... 1391/05/28 ساعت 10:36

لذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد