تامّلات و تحمّلات
تامّلات و تحمّلات

تامّلات و تحمّلات

عقل سرخ


سفر چرا کنم، چرا
سفر کنم؟
من که می توانم
سرگردان باشم
سالها حوالی خانه ام

خانه:دیوانگیم _ چرا
که بیرونِ خانه ام _
خانه ی پیدا در نور،
پیدا در نکِ نور ...
پرنده ای پیدا
که فرو می دهد به مهر _
سیبِ آدمی
جا به جا می شود دَمی _
و چشمهای او
که فراموشی میاورد.

بیژن الهی/ از دفتر "علف دیمی" 

نظرات 5 + ارسال نظر

یه لحظه فکر کردم شعر خودتونه.میخواستم بگم شاهکاره
بند اولش

ما رو چه به این حرفا...

و چشم های او که فراموشی میاورند
زیباست
سلام
خوشحال میشم به وب منم بیایید و نظرتون رو بگین
مرسی

خواهش می کنم...

خیلی زیبا بود....ممنون
ماه خوبی داشته باشید
وقت دعا دوستانتونو فراموش نکنید

همچنین...

مستان 1391/05/05 ساعت 19:05

و چشمهای او
که فراموشی میاورد.......

سلام.......

سلام...
حال شما...
ارادت...

سفر به خانه ی متروک... از دالان بی ته ِ تاریک... در سوسوی چشمهای او که...


مرسی از انتخابت می سم جان!
ممتد باشی رفیق...

خواهش می کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد